بیت کوین؛ راهی به رهایی از دلارهای آغشته به نفت و خون
بیت کوین در مسیر رشد خود از وایت پیپری انتزاعی تا یک دارایی هزار میلیون دلاری، نقدهای زیادی به خود دیده است. منتقدان تبعات جانبیاش را بهانه کردهاند؛ میگویند انرژی زیادی هدر میدهد، ردپای کربنی[1] دارد، نظارتی متمرکز ندارد و از مقرراتگذاری ناتوان است. صرفنظر از درستی و اعتبار چنین استدلالهایی، منتقدان کمی نظام فعلی جهان را که تحت هژمون دلار است را به چالش کشیدهاند و اثرات منفی آن را نشان دادهاند.
این مطلب به طور کامل ترجمهای از بیتکوین مگزین است که میتوانید مطلب اصلی را با کلیک روی این لینک مطالعه کنید.
این امر تا حدی به این دلیل است که بسیاری از منتقدان، بیت کوین را صرفا یک پلتفرم پرداخت شبیه به ویزا[2] تلقی میکنند، کارکرد و هزینههایش را با «تراکنش بر ثانیه» تحلیل میکنند. اما بیت کوین، شرکتی فینتک نیست که سودای رقابت با ویزا را داشته باشد. بیت کوین یک دارایی غیرمتمرکز است، تلاش میکند که به ارز ذخیره جهانی بدل شود، میخواهد وارث نقشی باشد که طلا در روزگاران قدیم داشت و امروزه دلار آن را ایفا میکند.
اتکای جهان به دلار آمریکا و خزانهداریش، حاکمیت اقتصادی عظیم و شگرفی به این کشور اعطا کرده است. تقریبا 90 درصد از تراکنشهای ارزی بینالمللی به دلار هستند، 60 درصد از ذخایر ارزی خارجی به دلار هستند و تقریبا 40 درصد از بدهیها به دلار دریافت میشوند با وجود اینکه ایالات متحده صرفا 20 درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را دارد. این وضعیت خاص که دلار از آن نفع میبرد در سال 1970 با یک پیمان نظامی میان آمریکا و عربستان سعودی متولد شد و جهان را به سوی قیمتگذاری نفت به دلار و انباشت بدهی آمریکا سوق داد.
در چند دهه اخیر شاهد رشد جهانی در اقتصاد، جمعیت، فرایند دموکراسی، پیشرفت فناوری و استانداردهای زندگی بودهایم. با این حال نقصهای بسیاری در این سیستم وجود دارد که به ندرت راجع به آن صحبت میشود و فشار سنگینی بر میلیونها نفر در سرتاسر جهان آورده است.
جهان چگونه جایی خواهد شد اگر یک پول متنباز (اوپن سورس)، خنثی و قابل پیش بینی جای پولی را بگیرد که توسط یک دولت دستکاری و کنترل میشود؛ دولتی که تنها نماینده چهار درصد از مردم جهان است. این مقاله جنبههای منفی سیستم کنونی را مورد بحث و بررسی قرار میدهد که به ندرت راجع به آن صحبت شده است، با این امید که بشود آن را با چیزی منصفانهتر، آزادانهتر و غیرمتمرکز جایگزین کرد.
این جستار به ایجاد دلار نفتی میپردازد که خیلی کم مورد بحث قرار گرفته است و نشان خواهد که چطور امریکا برای اینکه بنیاد دلار را بهعنوان ارز ذخیره جهانی تقویت کند حامی دیکتاتورهای ظالم شده است، امنیت ملی خود را به خطر انداخته است، به پایگاه صنعتی خود آسیب وارد کرده است، از صنعت سوختهای فسیلی حمایت کرده و حتی جنگ فرامرزی راه انداخته است. هرچند این استراتژی چندین دهه برای رهبران ایالات متحده کار کرده است، اما امروزه جهان قاطعانه به سمت ساختار مالی چند قطبی و احتمالا در آینده به سوی استاندارد بیت کوین حرکت میکند.
ظهور دلار نفتی
امپراطوری بریتانیا هژمون اقتصادی بیچون و چرای قرن نوزدهم بود، اما با شروع قرن بیستم، به ویژه بعد از جنگ جهانی اول، قدرتش رو به افول رفت. ایالات متحده در مقایسه با اروپای جنگ زده، جان سالم از این جنگ به در برد و خود را بهعنوان کشوری معرفی کرد که بیشترین طلا را دارد. با شروع جنگ جهانی دوم، دلار به صراحت پوند را بهعنوان پرنفوذترین پول ملی جهان تحت شعاع قرار داده بود.
در آن روزگار دولتها همچنان بر طلا بهعنوان ارز ذخیره جهانی تکیه داشتند، اما سیاستگذاران ایالات متحده و بریتانیا مصمم به ایجاد یک سیستم « انعطافپذیر» بودند. در ماههای پایانی جنگ جهانی دوم، رهبران 44 کشور در هتلی در برتون وودز (Bretton Woods standard)، واقع در نیو همپشایر (New Hampshire) گرد هم آمدند تا پایه پولی جدیدی را انتخاب کنند. جان مینارد کینز (John Maynard Keynes)، اقتصاددان انگلیسی، ایده «بانکور» را مطرح کرد؛ یک واحد محاسبه [3]جهانی که تحت مدیریت بسیاری از کشورها باشد. اما ایالات متحده ایده مرکزیت دلار را مطرح کرد با وابستگی قیمتی 35 دلار به ازای هر اونس طلا. از آنجایی که آن موقع، کسریهای تجاری جهان باید با طلا تسویه میشد، کنترل قابل توجه آمریکا بر عرضه طلای جهان و وضعیت مطلوب تراز پرداختها، اهرمی برای رسیدن به این هدف شد.
در خلال دهههای بعدی جهان به معیار برتون وودز روی آورد و ارزهای ملی با دلار وابستگی قیمتی پیدا کرد. به عبارتی ارزش ارزهای ملی با دلار معین شد. در آن زمان به آمریکا اعتماد شد تا حجمی از طلا را برای حمایت از کل سیستم حفظ و نگهداری کند. تا اوایل دهه 60 این روند خوب پیش میرفت. دلار به یک ابزار اصلی برای مبادلات بینالمللی بدل شد که پشتوانه طلا را داشت. آمریکا به بزرگترین کشور از نظر قدرت اقتصادی تبدیل شد. اما پس از ترور رییس جمهور کندی، دولت آمریکا پا در مسیری گذاشت که هزینههای اجتماعی و نظامی هنگفتی داشت. رییس جمهور جانسون با برنامههای اجتماعی «جامعه بزرگ» و حمله به ویتنام باعث شد بدهی ایالات متحده سر به فلک بکشد. برخلاف جنگ جهانی دوم یا جنگ کره، ویتنام اولین جنگ آمریکا بود که هزینههای آن تقریبا به کلی با اعتبار مالی تامین شد.
هرچند کسری بودجه بخش عمومی آمریکا با استانداردهای امروزی ناچیز بود، اما اندازهای بود که باعث بدگمانی فرانسه به واشنگتن شود و نشان دهد که آمریکا با چاپ دلار از وضعیت ارز ذخیره خود سواستفاده میکند. سیاستهای مالی ضعیف بریتانیا در سال 1967 باعث کاهش ارزش پوند شد و فرانسویها از ترس اینکه مخارج غیرقابل کنترل آمریکا سرنوشتی مشابه را برای آنها رقم بزند، پیش از اینکه ارزش دلار کاهش یابد، درخواست برداشت طلاهای خود را داشتند.
بدهی امریکا تا سال 1971 خیلی رشد کرده بود. فقط داراییهای طلا به ارزش 11 میلیارد دلار از 24 میلیارد دلار ارز پشتیبانی میکرد. رییس جمهور فرانسه، پمپیدو، در ماه اوت همان سال کشتی جنگی به نیویورک فرستاد تا ذخایر طلای کشورش را از از فدرال رزرو جمع آوری کند و بریتانیاییها از آمریکایی خواستند که سه میلیارد دلار طلای نگهداریشده در فورت ناکس (Fort Knox) را برای برداشت آماده کنند. رییس جمهور ریچارد نیکسون در یک سخنرانی تلوزیونی به مردم آمریکا گفت، بر اساس بخشی از برنامه اقتصادی دولت، دیگر دلار و طلا بصورت مستقیم قابل تبدیل به یکدیگر نیستند. ارزش دلار بیش از ده درصد کاهش یافت و جهان وارد بحران مالی بزرگی شد.
به قول دیوید گرابر (David Graeber)، نیکسون (Nixon) دلار را شناور کرد تا از عهده هزینه جنگی برآید که در آن دستور داده بود بیش از چهار میلیون تن مواد منفجره روی شهرها و روستاهای سراسر شبه جزیره هند و چین ریخته شود. بحران بدهی نتیجه مستقیم تامین هزینه بمبها یا به عبارت دقیقتر زیرساختهای نظامی بود، اینها بودند که بر ذخایر طلای ایالات متحده فشار شدید وارد کردند.
جهان برای اولین بار در تاریخ، شاهد استاندارد فیات خالص شد. دلارهایی که در سرتاسر جهان نزد بانکهای مرکزی بودند، پشتوانه خود را از دست دادند و استیلای ایالات متحده بر اقتصاد جهان زیر سوال رفت، اینجا بود که امکان ظهور یک جهان مالی چندقطبی پدیدار شد. با افزایش فشار بیشتر، در سال 1973 صادرکنندگان نفت در کشورهای عربی عضو اوپک تصمیم گرفتند قیمت نفت جهانی را چهار برابر کنند و ایالات متحده را تحریم کنند. فقط در چند سال، هر بشکه نفت که قیمتی کمتر از دو دلار داشت به حوالی دوازده دلار رسید. نیکسون و کسینجر در مواجه با تورم دو رقمی و کاهش اعتماد جهانی به دلار، ایدهای را عرضه کردند تا با آن بتوانند سیاست «هم اسلحه هم نان و آب» را بهعنوان دوران پسا استاندارد طلا حفظ کنند و سرنوشت جهان را تغییر دهند.
آنها در سال 1974، ویلیام سیمون (William Simon)، را به عربستان سعودی فرستادند تا «با هر ترفندی به پادشاه کینه توز بقبولاند که با ثروت نفتی تازه کشف شدهاش کسری بودجه فزاینده آمریکا را تامین مالی کند».به زبان ساده دلار نفتی، دلاری است که به صادرکننده نفت در ازای نفت پرداخت میشود. همانطور که در گزارشی از بلومبرگ آمده است، چارچوب اصلی «بسیار ساده» بود، ایالات متحده «از عربستان سعودی نفت میخرد و تجهیزات نظامی در اختیار پادشاه میگذارد. در نتیجه سعودیها میلیاردها دلار از درامد نفتی خود را به خزانهداری برمیگردانند و مخارج آمریکا را تامین مالی میکنند» این لحظهای بود که دلار آمریکا رسما به نکاح نفت درامد.
دیگر کشورهای اوپک نیز در سال 1975 از عربستان سعودی پیروی کردند. اگر میخواستید از آنها و ذخایر هشتاد درصدیشان از نفت جهان، نفت بخرید باید مبلغ را به دلار پرداخت میکرید. این روند، در هنگامه بی اعتمادی جهانی به دلار و در زمانی که تورم رو به رشد بود، تقاضای جدیدی برای ارز آمریکا ایجاد کرد. کشورهای صنعتی به نفت نیاز داشتند و برای تهیه آن باید یا به آمریکا کالا صادر میکردند یا در بازارهای ارز دلار میخریدند و این چنین اثرگذاری شبکه جهانی دلار افزایش یافت. در سال 1974، 20 درصد از نفت جهانی هنوز به پوند انگلیس مبادله میشد اما این رقم تا سال 1976 به 6 درصد کاهش یافت. صادرات تجهیزات نظامی از آمریکا به عربستان تا سال 1976 از 300 میلیون دلار به بیش از 5 میلیارد دلار افزایش یافت.
تاثیرات دلار نفتی یا پترو دلار
دیوید اسپیرو (David Spiro)، اقتصاددان سیاسی، در پژوهش خود راجع به دلار نفتی بیان میکند که سود دلار اپک (Opec) در خزانهداری آمریکا دوباره سرمایهگذاری میشد تا «سیاستهای بدهی دوستانه دولت آمریکا و مصرفگرایی بدهی دوستانه شهرونداناش» را تامین مالی کند. استفاده مجدد از دلار نفتی به مرور باعث شد که نرخ بهره کاهش یابد و این امکان را به ایالات متحده داد که اوراق قرضه بسیار ارزان صادر کند و بالطبع کمتر بدهکار شود. این روند نه با توسل به دانش اقتصاد، بلکه بواسطه سیاست از طریق پیمان با عربستان سعودی ایجاد و برقرار شد.
از زمانی که دلارنفتی در سال 1974 ایجاد شد باعث تغییرات گستردهای در جهان شده است که از میان آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ایجاد اتحادی تنگاتنگ میان آمریکا و دیکتاتوری عربستان سعودی و همچنین دیگر حکومتهای مستبد خلیج فارس
- رشد سریع اقتصاد سایه «یورودلار» (سایه بحران یورو بر سر دلار)؛ زیرا دلارهای نفتی ( که خارج از فدرال رزرو خلق میشدند) بانکهای لندن و آمریکای شمالی را اشباع میکردند و سپس در خزانهداری آمریکا مجددا سرمایه گذاری میشدند یا اینکه بصورت وام به بازارهای نوظهور اعطا میشدند.
- مالی سازی اقتصاد امریکا با دلاری که به شکلی مصنوعی تقویت شده بود، صادرات را غیر رقابتی کرد، جیب طبقه متوسط را خالی کرد و تمرکز را از تولید به سوی امور مالی، فناوری و خدمات برد.
- فشاری بیشتر بر اتحاد جماهیر شوروی وارد آمد زیرا اکنون با بازار جهانی مواجه بود که روز به روز بیشتر دلاری میشود، جهانی که در آن آمریکا پول چاپ میکند و نفت میخرد اما آنها برای تهیه نفت باید زمین را بشکافند.
- اقتصادهای نوظهور گرفتار مسائل دردناکی شدند، آنها بدهیهای دلاری بالا اوردند که بازپرداختش دشوار بود و غرق سیستمی شدند که انباشت دلار را بر سرمایهگذاری داخلی اولویت میداد، به درامد آسیب میرساند و در همه جا از مکزیک گرفته تا آسیای شرقی و روسیه و آرژانتین بحران بدهی راه انداخته بود.
- رشد مداوم قیمت نفت و صنایع سوخت فسیلی به قیمت گسترش انرژی هستهای و استقلال منطقهای انرژی تمام شد.
- نقش امریکا بهعنوان یک هژمون نظامی و مالی تداوم یافت و باعث شد که ایالات متحده برای تامین مالی جنگها و برنامههای اجتماعی کسریهای هنگفت ایجاد کند با این امید که کشورهای دیگر این کسریها را جبران خواهند کرد.
برخی از منتقدان نظریه دلارنفتی آن را افسانه خطاب میکنند. آنها میگویند حاکمیت دلار صرفا به این دلیل است که رقیبی ندارد. دین بیکر (Dean Baker)، پژوهشگر مرکز تحقیقات اقتصادی و سیاسی میگوید:
درست است که قیمت نفت به دلار تعیین میشود و بخش اعظم مبادلات نفتی به دلار است اما این واقعیت تاثیر اندکی بر حاکمیت دلار بهعنوان ارزی بینالمللی گذاشته است، علت اصلی رفاه اقتصادی ایالات متحده است
در همین اثنا، نظریهپردازان پولیِ جدید مثل وارن موسلر (Warren Mosler) و استفان کلتون (Stephanie Kelton) نقش دلارنفتی را با بیان «دلارنفتی امر قابل توجهی نیست» یا «دلارنفتی موضوعیتی ندارد» کم اهمیت جلوه دادند زیرا به نظر آنها پترودلار دست و پای آمریکا را در اقدامات داخلی و بینالمللی نمیبندد. اهمیتی ندارد که قیمت نفت با دلار تعیین میشود زیرا کشورها میتوانند قبل از خرید نفت ارزهای خود را مبادله کنند. منتقدان به این واقعیت اشاره داشتند که دلار پیش از سال 1973 ارز ذخیره جهانی بوده است و قیمتگذاری کالاها به دلار فقط یک قرارداد است.
با این حال تصمیم عربستان سعودی و کشورهای اپک مبنی بر قیمتگذاری نفت با دلار و سرمایهگذاری مجدد سود در خزانهداری آمریکا که در ازای حمایت آمریکا و واردات سلاح انجام شد، تصمیمی سیاسی بود. این اتفاق اثرات شبکهای بیشماری را پدید آورد و به مرور زمان دلار را بهعنوان ارز ذخیره جهان تثبیت کرد. همین که کشورها مجبور بودند برای خرید نفت ارزهای خود را به دلار مبادله کنند، ارز آمریکا را تقویت میکردند و سیطره ایالات متحده را فراتر از بازارهای انرژی گسترش میدادند.
سیاست خارجی امریکا و پترو دلار
وقتی صدام حسین، در اکتبر ،2000 اعلام کرد که عراق نفتش را به یورو میفروشد، نه دلار، در پی این بود که سیستم دلارهای نفتی را تغییر دهد. او تا فوریه 2003، 3.3 میلیارد بشکه نفت را به قیمت 26 میلیارد یورو فروخت و به همراه شرکای تجاری فرانسوی و آلمانیاش «یوروی نفتی» را ایجاد کرد. اگر این رویه گسترش مییافت باعث میشد که بازار یورو توسعه یابد، قدرت یورو تقویت شود و امتیاز برجسته دلار از بین برود. اما یک ماه بعد، آمریکا با کمک بریتانیا به عراق حمله کرد و صدام را سرنگون کرد. عراق در ماه ژوئن دوباره به فروش نفت به دلار بازگشت.
آیا امریکا برای دفاع از دلارنفتی وارد جنگ شد؟ این احتمال تقریبا هیچگاه در تحلیلهای بازنگرانه راجع به این جنگ مورد توجه قرار نگرفته است. در این تحلیلها تمرکز بیشتر روی ذخیره ادعایی تسلیحات کشتار جمعی عراق، نقض حقوق بشر یا ارتباطات تروریستی است. ولی جای توجه دارد که در آن زمان، یورو یک رقیب جدی برای دلار تلقی میشد و سرنگونی صدام مانع از این شد که خللی در استیلای چندین ساله سیستم دلارنفتی وارد شود و بنظر میرسد این اتفاق تبیینی معقول برای مرموزترین جنگ در تاریخ آمریکا باشد.
به گفته پائول اونیل (Paul O’Neill)، وزیر خزانهداری سابق، دولت بوش در فوریه 2001 راجع به تدارکات حمله به عراق در داخل دولت صحبت میکرد. او گفته است که این صحبتها راجع به چرایی جنگ نبود بلکه راجع به چگونگی و سرعت آن بود. نقشهها از پیش طرحریزی شده بودند. نشان به آن نشان که پل ولفویتز (Paul Wolfowitz)، معاون وزیر دفاع، درست چند ساعت پس از حملات 11 سپتامبر دستور داد تا یک بررسی جامع راجع به روابط صدام با سازمانهای تروریستی انجام شود.
دولت بوش طی 18 ماه بعد تلاشهای زیادی برای به راه انداختن جنگ کرد و در مارس 2003 به حمایت گستردهای دست یافت. هر دو مجلس کنگره حتی سناتورهایی مثل کلینتون، کری، رید و بایدن از برکناری صدام حمایت کردند . رسانهها از فاکس نیوز گرفته تا نیویورک تایمز از حمله نظامی حمایت کردند. 72 درصد مردم در نظرسنجیها از جنگ حمایت کردند. منطق عمومی روشن بود: صدام خطرناک بود، اعتقاد بر این بود که سلاحهای کشتار جمعی دارد، میتواند آنها را به القاعده برساند و باید جلوی آن گرفته شود. در آن زمان، دیک چنی (Dick Cheney)، معاون رئیس جمهور، گفت:
در این که صدام سلاحهای کشتار جمعی دارد، نمیتوان شک کرد. این جنگ همچنین بهعنوان یک تلاش بشردوستانه معرفی شد و آن را عملیات آزادی عراق نامیدند. اما با نگاهی به گذشته، درمییابیم که آمریکا برای ارتقای حقوق بشر به عراق حمله نکرد. عراق هیچ ارتباطی با القاعده یا 11 سپتامبر نداشت. و علیرغم وعدههای چنی، هیچ سلاح کشتار جمعی پیدا نشد.
در این بین انگیزههای دیگری نیز مورد بحث قرار گرفته است. از جمله مقابله با ایران، از آنجایی که اکثر عراقیها شیعه هستند و ساختار سیاسی آنها در مدت زمان اشغال به سمت ایران متمایل شد و با در نظر گرفتن اینکه آمریکا در دهههای گذشته از صدام در برابر ایران حمایت کرده بود، حمله به عراق منطقی به نظر نمیرسید. بنابراین سستی دلایل رسمی حمله به عراق بسیاری را به این باور رساند که نفت علت اصلی آن بوده است. البته چیز جدیدی نیست. در طول 150 سال گذشته، منابع طبیعی از جمله تلاش برای استعمار افریقا، بازی بزرگ در آسیای مرکزی، معاهده سایکس ـ پیکو، سرنگونی مصدق و لومومبا و اولین جنگ خلیج فارس منشا بسیاری از جنگها بوده است.
درست است که آمریکا، حتی در آن زمان، بخش عمده نفت خود را از خاورمیانه نمیگرفت. ایالات متحده در سال 2003 بیشتر نفت خود را از از تولید داخلی به علاوه منابعی در کانادا، مکزیک و ونزوئلا وارد میکرد. از این منظر، حمله به عراق به بهانه «کنترل» نفت دلیل سستی به نظر میرسد و اینکه اکثر آنها بهراحتی میتوانستند پیش بینی کنند که یک جنگ تمام عیار به زیرساخت نفتی عراق آسیب خواهد رساند و باعث تاخیر در افزایش تولید میشود. اما شاید این جنگ برای نفت به معنای عام نبود، بلکه بطور خاص برای دفاع از سیستم دلارنفتی صورت رخ داد.
دیکتاتورها، نابرابری و سوخت فسیلی
ورای جنگ عراق، سیستم دلارنفتی پیامدهای منفی دیگری نیز داشت. یکی از آنها حمایت آمریکا از دیکتاتوری عربستان است. با اینکه 15 نفر از 19 نفر هواپیماربای 11 سپتامبر به اضافه خود اسامه بن لادن سعودی بودند، دولت ایالات متحده در برابر هرگونه تلاش برای تحقیق از رژیم سعودی مقاومت کرد و در عوض برای انتقام به کشورهای دیگری حمله و بمباران کرد. دلارنفتی یکی از دلایل اصلی است که چرا خاندان آل سعود همچنان سرکار هستند.
در سال 2007، سعودیها به ایالات متحده هشدار دادند که در صورت پیگیری لایحه « NOPEC» کنگره (لایحهای که طبق آن وزارت دادگستری میتواند دولتهای اپک را تحت قوانین ضد انحصار به دلیل دستکاری قیمت نفت تحت تعقیب قرار دهد) سیستم دلارنفتی را کنار خواهد گذاشت. این لایحه هرگز تصویب نشد.
موارد بالا مثالهای معدودی هستند از اینکه چگونه، علیرغم جنگ خونین رژیم سعودی در یمن، شکنجه زندانیان سیاسی زن و ترور خاشقجی، رابطه آمریکا با پادشاهی عربستان همچنان استوار و در بالاترین سطوح است. بر اساس تحقیقات موسسه تحقیقاتی صلح بینالمللی استکهلم، «بین سالهای 2015 تا 2019، شش کشور خلیج فارس بیش از یک پنجم تسلیحات فروخته شده در سطح جهان را خریداری کردند و عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر در رتبه اول جهان قرار گرفتند.
در داخل جناحهای خاصی از دلارنفتی بهرهمند شدند اما اثرگذاری آن بر عموم مردم آمریکا منفی بوده است. مزایا و منافع دلار نفتی عمدتا نصیب موسسات مالی و کسب و کارهای بزرگ میشود و هزینههای آن عمدتا به گردن کارگران است. به همین دلیل تداوم هژمونی دلار باعث تعمیق نابرابری و همچنین قطببندی سیاسی در ایالات متحده شده است. شرکتها و صاحبان دارایی بیشترین منفعت را در این فضای کمبهره داشتهاند. فایگین و لیوسدور استدلال کردند که:
تفوق (اهمیت) دلار (Doller primacy) باعث رشد کسری تجاری میشود که اقتصاد کشور را به سمت انباشت رانت سوق میدهد تا اینکه به سمت رشد تولید هدایت کند. این امر منجر به کاهش سهم نیروی کار از درامد و هزینههای هنگفت خدماتی مانند آموزش، مراقبتهای پزشکی و اجاره مسکن شده است.
از آنجایی که در چند دهه اخیر سیستم دلارنفتی تقاضا را برای دلار بطور مصنوعی بالا برده است، پایه تولیدی آمریکا ضعیف و غیر رقابتی شده است. معمولا ارزی که بیش از حد قوی است، مشکل کسری بوجود میآورد و برای صادرات مجبور به کاهش ارزش میشود.
بخش مالی ایالات متحده بسیار بزرگ شده است، در حال حاضر 20 درصد از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص داده است؛ مقایسه کنید با سال 1947 که 10 درصد از تولید ناخالص داخلی را تشکیل داده بود. این مالیسازی، باعث ثروتمند شدن فرادستان صاحب دارایی شده و در عین حال کارگرانی که دستمزدی بخور و نمیر دارند را نابود کرده است. این امر باعث پوپولیسم و نابرابری شدیدی شده است، میانگین ثروت آمریکا در میان ملل پیشرفته هنوز هم نسبتا بالا است ولی میانه ثروتاش به ازای هر بزرگسال نسبتا پایین است.
از سوی دیگر ما تاثیر دلار نفتی بر محیط زیست را داریم. تغییر جهانی به سمت انرژهای تجدیدپذیر باعث کاهش تقاضا برای سوختهای فسیلی میشود که میتواند ضربهای مهلک به سیستم دلارهای نفتی و توانایی ایالات متحده در خلق کسریهای هنگفت وارد کند. ذینفعان نفت در چند دهه گذشته بهشدت در برابر توسعه انرژی هستهای و انرژیهای تجدیدپذیر مقاومت کردهاند.
وقتی ارز ذخیره جهانی به معنی واقعی کلمه متکی به فروش نفت است، جهان با مشکل انتشار عظیم کربن مواجه است. ناگفته نماند که یکی از مدافعان دلارنفتی حضور جهانی ارتش امریکاست که تولید کربنی به اندازه یک کشور متوسط دارد؛ بخاطر نیاز آمریکا به تقویت دلار اندازه آن بسیار بزرگ شده است و با به راه انداختن جنگ در قارههای مختلف که باعث افزایش قیمت نفت میشود، دلار را تقویت میکند. حقیقتا ناممکن است که نظام دلارنفتی مادامیکه به طلای سیاه اتکا دارد، دوستدار محیط زیست باشد.
بیت کوین و جهان چندقطبی
سیاست خارجی آمریکا چندین دهه است که حاکمیت دلارنفتی را حفظ کرده است، ولی قدرت آن بدون شک در حال افول است. بسیاری از آمریکاییها، از جمله نویسنده این محتوا، از امتیازات این سیستم بهرهمند بودهاند، اما چنین امتیازاتی برای همیشه دوام نخواهند داشت.
لوک گرومن (Luke Gromen)، نظام دلارنفتی را کامپنی تاون (Company Town)مینامد، یعنی جاییکه ایالات متحده با زور و تهدید قیمت نفت را کنترل میکند. او میگوید آمریکا بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی میتوانست این سیستم را بازسازی کند و برتون وودز دیگری را اجرا کند اما دو دستی به نظام تک قطبی چسبید. گرومن میگوید:
ورای محافظت از سیستم در برابر رقبایی مثل یوروینفتی (petroeuro )، آمریکا عمر این سیستم را با اجرای نفتا و کمک به چین برای الحاق به سازمان تجارت جهانی در سال 2001 افزایش داد. این اقدامات دست آمریکا را باز گذاشت که به صادرات تولید و اوراق خزانه به خارج کشور در ازای خدمات و کالا ادامه دهد.
او در ادامه میگوید که در سال 2001، داراییهای خزانه چین 60 میلیارد دلار بود، اما یک دهه بعد به 1.3 تریلیون دلار رسید. از سال 2002 تا 2014، بخش اعظم صادرات آمریکا اوراق خزانه بوده است. بانکهای مرکزی خارجی 53درصد از انتشار این اوراق را خریدند و از آن بهعنوان طلای جدید استفاده کردند. اما از آن زمان، چین و دیگر کشورها با انتظار کاهش ارزش این طلا، اوراق خزانه را واگذار کردند. به گفته گرومن، آنها دریافتند که اگر همچنان قیمت نفت با دلار تعیین شود، چون نسبت بدهی آمریکا بالاتر از ناخالص ملیاش است قیمت نفت سر به فلک خواهد کشید. اروپا در اوایل دهه 2000 نمیتوانست در نظام دلارنفتی دگرگونی ایجاد کند، اما به تدریج هژمونی و نفوذ ایالات متحده در جلوگیری از قیمتگذاری نفت به ارزهای سایر کشورها کاهش یافت.
کشورهای زیادی مبادله نفت را به ارزهای دیگری مانند یورو، یوان و روبل انجام دادند. این روند تا حدی به این دلیل بود که دولتها از اتکا به این سیستم ضعیف میترسیدند و از طرفی آمریکا دلار را تبدیل به اسلحه کرده بود. نظام تحریم آمریکا بسیار قدرتمند است، چون قادر است دشمنان را از شبکه انتقال پول سوئیفت یا بانک جهانی یا صندوق بینالملی پول محروم کند. همانطور که فایننشنیال تایمز گزارش کرده:
جو بایدن با تبدیل کردن بانکهای امریکایی به چماقی علیه روسیه، نشان داد که تمایل دارد نظام مالی ایالات متحده در برابر دشنمانش مسلح باشد، او خنجری به دست گرفته که در دوره اباما صاف و صیقلی شد و در دوره ترامپ به طور چشمگیری مورد استفاده قرار گرفت.
در ماه اخیر، رییس جمهور بایدن علنا پروژه خط لوله نورد استریم2 (Nord Stream2) را محکوم کرد. پروژهای که پوتین به همراه شرکت روسنفت (Rosneft) با آن میخواهد 5 درصد از نفت جهان را با قیمتگذاری به یورو به اروپا صادر کند. دولت بایدن میخواهد این پروژه را از میان بردارد و مقامات دولت بیان کردند که تفوق دلار برایشان بسیار مهم است و:
کاهش تامین هزینه مالی که با تفوق دلار حاصل میشود بخشی از منافع ملی ما است و باعث میشود که شوکهای اقتصادی را مهار کنیم و به ما قدرت نفوذ ژئوپولتیکی عظیمی میدهد.
به رغم نظر بسیاری از منتقدان که میگویند استفاده جهانی دلار به دلایل صرفا بازاری است، این گفتهها نشان میدهند که نظام دلارنفتی در طول این پنجاه سال چقدر به لحاظ سیاسی برای ایالات متحده مهم بوده و هنوز هم اهمیت دارد.
بسیاری از کشورها در پی این هستند که از کنترل مالی امریکا فرار کنند و این گرایش با دلارزدایی جهانی تسریع شده است. مثلا، چین و روسیه در سال گذشته فقط 33 درصد از تراکنشهای خود را با دلار انجام دادند در حالیکه در هفت سال گذشته این رقم 98 درصد بوده است. چین در حال گسترش مبادلات نفتی خود به یوان است و بسیاری نگران پروژه یوان دیجیتال حزب کمونیست هستند که روشی برای افزایش استفاده جهانی از یوان چین است. در همین اثنا، ژان کلود یونکر، رئیس سابق کمیسیون اروپا، گفته است:
مسخره است که ما 80 درصد از واردات انرژی خود را ــ به ارزش 300 میلیارد یورو ــ به دلار آمریکا پرداخت میکنیم در حالیکه فقط دو درصد از واردات انرژی ما از این طریق است.
با اینکه اکنون دلار همچنان حاکمیت خود را حفظ کرده است اما روندها حاکی از این هستند که سایر ارزهای مهم جهانی در سالهای آینده بیشتر مورد توجه قرار خواهند گرفت.
ورای اینکه دنیا به سمت ارز چندقطبی تغییر جهت داده است، دیگر تهدید نظام دلارنفتی میتواند ابزار «حق برداشت مخصوص» (SDR) صندوق بینالمللی پول باشد که به دلار، یورو، پوند، ین و یوان متکی است. این ابزار مهم از ایده شکست خورده بانکور کینز است که در برتون وودز مطرح شد، «حق برداشت مخصوص» در سالهای اخیر با 200 میلیارد واحد در گردش و 650 میلیون واحدی که احتمالا ایجاد شود، مقبولیت بیشتری یافته است. البته تعداد کمی از دولتهای قدرتمند اقتصادی حاضرند کنترل پولی خود را به یک سازمان غیرمنتخب و کذایی اعطا کنند.
در رابطه با طلا باید گفت که جهان به عقب باز نمیگردد. همانطور که ژاک روف در دهه 60 نوشته است:
ادارهکنندگان پول در دموکراسیهای امروزی همواره تورم را انتخاب میکنند، تنها چیزی که انتخاب آنها را زایل میکند، طلاست.
مایکل هادسن، مورخ چپ، گفته که در دهه 70 همراه با هرمان کاهن محقق دست راستی برای دولت آمریکا قویا استدلال کرده است که به استاندارد طلا بازگردد. او در این باره گفته است:
من و او رفتیم و مطلب خود را به خزانهداری ارائه دادیم، گفتیم طلا فلزی صلح آمیز است زیرا تراز پرداخت را محدود میکند. اگر کشورها مجبور شوند کسری تراز پرداخت خود را با طلا تامین کنند آنگاه دیگر از عهده هزینههای تراز پرداخت جنگ برنمیآیند. استدلال ما پذیرفته شد، اما پاسخ آنها این بود که ما دقیقا به همین دلیل است که به طلا برنمیگردیم. زیرا میخواهیم توانایی ورود به جنگ را داشته باشیم و می خواهیم دلار آمریکا تنها جایگزین برای نگهداری ذخایر بانک مرکزی باشد. به گفته بسیاری از اقتصاددانان امروزی، طلا بسیار محدودکننده است.
در سال 2020 پژوهشی در مجله اقتصاد سازمانی چهار سناریو احتمالی را برای آینده پولی جهان متصور شد: تداوم هژمونی دلار، بلاکهای رقیب پولی (که با آن اتحادیه اروپا و چین، نفوذ دلار آمریکار را متعادل کنند)، یک فدراسیون پولی بین المللی (که در راس آن نه یک دولت، بلکه سلسله مراتبی بینالمللی وجود دارد)، هرج و مرج پولی که جهان را به جزایری تبدیل میکند که بین آنها کمتر ارتباطی به چشم میخورد. اما نویسنده، پنجمین احتمال را نادیده گرفته است:
استاندارد بیت کوین که با آن ارزی دیجیتال بدل به سرمایه ذخیره جهانی شود.
بیت کوین که در سال 2009 به دست ساتوشی ناکاماتو خلق شد، ابتدا ارزشی کمتر از یک پنی داشت، اما بعدتر در مسیر رشد خود قیمتی بالاتر از 50 هزار دلار را نیز دید. در بسیاری از مناطق شهری بهعنوان ذخیره ارزش و در جاهایی به عنوان ابزار مبادله نگریسته شده است. سال گذشته 500 شرکت بزرگ مانند تسلا و صندوقهای ثروت ملی مانند تیماسک سنگاپور شروع به انباشت بیت کوین کردند، بخاطر اینکه دارای خصوصیات ضدتورمی است. بسیاری آن را طلای دیجیتال مینامند.
ما نه تنها شاهد تولد یک ذخیره جدید از ارزش هستیم، بلکه همچنین شاهد پول جدید جهانی، خنثی و غیرمتمرکز مانند طلا هستیم. اما برخلاف طلا، بیت کوین قابل برنامه ریزی، قابل انتقال از راه دور، به سادگی قابل تایید، کمیاب و مقاوم در برابر متمرکزسازی است. تمامی شهروندان میتوانند با دسترسی به اینترنت، هر مقدار بیت کوین را که نیاز دارند ذخیره کنند یا انتقال دهند و هیچ اتحادیه یا امپراطوری نمیتواند آن را خوار بشمارد. همانطور که بسیاری گفتهاند، ارز مشترک دو نیروی متخاصم است، هر دو طرف یک تخاصم میتوانند به طور برابر از این سیستم استفاده کنند، بی آنکه یکدیگر را متضرر کنند.
با افزایش ارزش بیت کوین در برابر ارزهای فیات، شرکتها و افراد زیادی اقدام به انباشت آن خواهند کرد، سرانجام دولتها نیز قدم در این راه خواهند گذاشت. آنها در ابتدا بخش کوچکی از سبد سرمایه گذاری خود را به ذخیره بیت کوین اختصاص خواهند داد، اما بعدتر سعی میکنند تا جایی که میتوانند آن را بخرند یا استخراج کنند.
بیت کوین زمانی سر و کلهاش پیدا شد که ارز ذخیره جهانی قبلی در اوج خودش بود، بیت کوین میتواند طرحی نو با امکانات بیشتر و البته محدودیت بیشتر ایجاد کند. هرکس که به اینترنت دسترسی دارد قادر خواهد بود از دستمزد و پسانداز خود محافظت کند، اما در خصوص دولتها، انها دیگر نمیتوانند بهسادگی دست به خلق پول بزنند، نمیتوانند هر وقت دلشان خواست جنگ به راه بیندازند و دولتهای نظارتی بسازند که مغایر با خواستههای شهروندانشان باشد. با بیت کوین احتمالا همسویی بین حاکمان و مردم بیشتر شود.
البته ترس عمده این است که اگر تقاضای جهانی برای دلار کم شود، آمریکا قادر به تامین مالی برنامههای عظیم اجتماعی و هزینههای نظامیاش نمیشود. اگر مردم، یورو یا یوان یا اوراق قرضه سایر کشورها را ترجیح دهند، ایالات متحده با مشکل بزرگی مواجه خواهد شد. نیکسون و کسینجر دلار نفتی را طوری طراحی کردند که آمریکا از تقاضای جهانی برای دلار نفتی بهره ببرد. سوال این است:
چرا نمیتوان تقاضا برای دلار را به بیت کوین گره زد؟
از موضوع پول پایه که بگذریم، ارز فیات و بدهی دولتی همچنان وجود خواهند داشت، آنها بر طبق قدرت اقتصادی و وضعیت بیت کوین قیمتگذاری خواهند شد. در پیدایش جهان بیت کوین، آمریکا در بسیاری مقولههای آن مانند زیرساخت، توسعه نرم افزار، نگهداری واقعی به دست مردم و استخراج پیشرو است. آمریکا برپایه آزادی، برابری فرصتها، آزادی بیان، مالکیت خصوصی و بازارهای سرمایه آزاد بنا شده که بیت کوین میتواند آنها را تقویت و منعکس کند. اگر بیت کوین در نهایت بدل به پول پایه جهانی شود، قطعا آمریکا در موقعیتی قرار دارد که بتواند از این تحول نفع ببرد.
اینها بدین معنی هستند که دیگر به دیکتاتورها و پیمانهای مخفی در خاورمیانه تکیه نمیکنیم، دیگر نیازی به تهدید یا حمله به سایر کشورها برای حفظ تفوق دلار نخواهیم داشت، دیگر لازم نیست با فناوری هستهای یا انرژیهای تجدیدپذیر بخاطر حفاظت از صنایع سوختهای فسیلی مخالفت کنیم. بیت کوین برخلاف نظام دلارنفتی میتواند تغییر انرژی جهانی به انرژیهای تجدیدپذیر را تسریع کند، بدین شکل که ماینرها همواره به دنبال ارزانترین منابع برق هستند و این امر راه را برای انرژیهای تجدیدپذیر ارزان باز میکند.
تحت استاندارد بیت کوین، همه با قوانین یکسان بازی میکنند هیچ دولت یا اتحادیه از دولتها نمیتواند سیاست پولی را دستکاری کند. اما هر فردی میتواند ارز قانون محور خود را انتخاب کند و ابزار پس اندازی را در دست بگیرد که از لحاظ تاریخی ارزش آن نسبت به کالاها و خدمات افزایش یافته است. این یک سود خالص رویایی برای اکثر مردم روی زمین خواهد بود، علیالخصوص وقتی در نظر بگیریم که امروزه میلیاردها نفر تحت تورم بالا، سرکوب مالی یا انزوای اقتصادی زندگی میکنند.
این گذار شاید خوشایند رژیمهای اقتدارگرا نباشد، که بستهتر، مستبدتر، خشنتر و منزویتر از دموکراسیهای لیبرال هستند. اما به نظر نویسنده این مطلب، اتفاق مبارکی است و میتواند در جاهایی که کنشگری به بن بست خورده است، اصلاحاتی به عمل آورد.
حرکت به سوی جهان چندقطبی گریزناپذیر است. هیچ کشوری در آینده نزدیک نمیتواند قدرتی که آمریکا در پایان قرن بیستم داشت را به دست آورد. ایالات متحده همچنان برای مدتها کشوری قدرتمند خواهد ماند، اما چین، روسیه، هند، اتحادیه اروپا و سایر کشورها نیز چنین خواهند بود. آنها شاید در یک سیستم پولی جدید رقابت کنند که به دور از دلارنفتی و همه عوامل خارجی پرهزینهاش است: استاندارد بیت کوین بیطرف که توانمندی جوامع آزاد مهره بازی آن استریال وابسته به دیکتاتورها و سوختهای فسیلی نیست و نهایتا توسط شهروندان اداره میشود نه فرادستان انحصارگرا.
[1] ردپای کربنی میزان کل گاز گلخانهای منتشر شده توسط یک فعالیت، محصول، شخص، شرکت یا کشور است.
[2] شرکت خدمات مالی آمریکایی چندملیتی است، که دفتر مرکزی آن در فوستر سیتی، کالیفرنیا، ایالات متحده آمریکا قرار دارد. این شرکت وظیفه ارائه تسهیلات برای مبادلات مالی الکترونیکی در سراسر جهان را بر عهده دارد، که بیشتر توسط کارتهای اعتباری و کارتهای نقدی و با نشان تجاری ویزا انجام میشود.
[3] در اقتصاد یک واحد پولی معین بر پایه میزان ارزش پول یا ارز است که برای نشان دادن ارزش واقعی (یا هزینه) هر آیتم اقتصادی، مورد استفاده قرار میگیرد را واحد محاسبه مینامند