بیت کوین به‌مثابه پول: ترقی‌خواه‌ها، اقتصاددانان نئوکلاسیک و آلترناتیوها (بخش دوم)

بیت کوین به‌مثابه پول: ترقی‌خواه‌ها، اقتصاددانان نئوکلاسیک و آلترناتیوها (بخش دوم)

«همه می‌توانند پول خلق کند؛ مسئله، پذیرش آن است»

هیمن مینسکی

در بخش اول مقاله، استاندارد بیت کوین را تعریف کردیم و این دیدگاه که آیا بیتکوین می‌تواند پوشش تورم باشد را ارزیابی کردیم. درنهایت به موضوع تورم پرداختیم و نشان دادیم که تورم تعاریف متفاوتی دارد. مطلب زیر بخش دوم از مقاله «بیت کوین به مثابه پول :ترقی‌خواها، اقتصادانان نئوکلاسیک و آلترنایتوها» است که در آن پس از تعریف نظام پولی کنونی، ارزش پیشنهادی[i] بیت کوین را بررسی خواهیم کرد.

پول، عرضه پول و بانک‌داری

اکنون سراغ سومین موضوعی می‌روم که همه را در توییتر به جوش و خروش وامی‌دارد: پول چیست، چاپ پول چیست و عرضه پول چیست؟ اولین چیزی که من را منتقد اقتصاد سیاسی بیت کوین به مثابه پول کرد، نمودار شرم‌آور و موهنی بود که نشان می‌داد دلار آمریکا ۹۹ درصد ارزش خودش را طی زمان از دست داده است. اکثر بیتکوین‌داران، مانند مایکل سیلر و همکارانش، با شور و شعف این مدرک را به‌عنوان سنگ بنای استدلال‌شان مبنی بر اینکه بیت کوین پول است، به اشتراک گذاشتند. داستان از این قرار است عرضه پول که بالا می‌رود، ارزش دلار پایین می‌آید. و این تضعیف ارز به دست دولت انجام می‌شود.

بیت کوین به‌مثابه پول: ترقی‌خواه‌ها، اقتصاددانان نئوکلاسیک و آلترناتیوها (بخش دوم)

من پیش‌تر در بخش اول مقاله عقیده‌ام را درباره رابطه میان عرضه پول و قیمت بیان کردم اما اکنون مایلم در سطحی عمیق‌تر به آن بپردازم. اجازه دهید با تعریف پول شروع کنم. پول چیزی است که ادعا دارد بر منابع واقعی متکی است. به‌رغم بحث‌های پردامنه و شدیدی که میان تاریخ‌دانان، انسان‌شناسان، اقتصاددانان، بوم شناسان، فیلسوفان و غیره راجع به ماهیت پول و سازوکار آن درگرفته است، به نظر من منطقی خواهد بود که در مجموع فرض کنیم:

تعریف بنیادین پول این است که به دارندگانش فرصت خرید کالاها و خدمات را می‌دهد.

پس با نظر به این پس‌زمینه، بیهوده است که برای پول ارزشی منفرد و مجزا قائل شویم. درواقع یک فرد چطور می‌تواند ارزش پول را به خودی خود نشان دهد (مثلا اینکه ارزش دلار ۹۹ درصد افت کرده است)؟ ارزش آن فقط در نسبت با چیزی سنجیده می‌شود، یا با دیگرارزها یا مقدار کالا یا خدماتی که می‌تواند فراهم آورد.

بنابراین این نمودار تاریخی که تضعف فیات را نشان می‌دهد به خودی خود چیزی نمی‌گوید. آنچه اهمیت دارد قدرت خرید مصرف‌کنندگانی است که از آن ارز فیات استفاده می‌کنند، چون که دستمزدها و سایر روابط اجتماعی که با ارز فیات تعریف می‌شوند نیز هم‌زمان حرکت می‌کنند. آیا مصرف‌کنندگان آمریکایی با توجه دستمزدشان ۹۹ درصد کمتر خرید می‌کنند؟ البته که نه.

معمولاً در مخالفت با این عقیده این‌طور استدلال می‌شود که دستمزدها همخوان با تورم نیستند و اینکه در کوتاه مدت یا میان مدت، پس‌اندازهای نقدی ارزش خود را از دست می‌دهند و چون کارگران به سرمایه‌گذاری‌هایی با بازدهی بالا دسترسی ندارند، متضرر می‌شوند. دستمزدهای واقعی در ایالات متحده از اوایل دهه ۷۰ ثابت مانده است که فی نفسه یک مشکل اقتصادی اجتماعی بزرگی است. اما هیچ رابطه علی مستقیمی میان ماهیت انبساطی فیات و این روند دستمزد وجود ندارد.

درواقع، دهه ۷۰ آغاز نظام نئولیبرال است که تحت آن نیروی کار درهم شکسته شد، اقتصادها به نفع سرمایه مقررات‌زدایی شدند و مشاغل صنعتی به کارگرانی با دستمزد کم و استثمار شده برون‌سپاری شدند. خب به موضوع اصلی برگردم.

نمودار دستمزد دلار

به سؤال پول چیست برگردم. آیا پول علاوه‌بر این‌که بر منابع متکی است، در میان مدت نیز می‌تواند ذخیره ارزش باشد؟ بازهم تاکید می‌کنم که تا به اینجا من فقط راجع به کشورهای توسعه یافته صحبت کردم، یعنی راجع به کشورهایی که تورم شدیدی در آن‌ها رخ نداده و یک شبه قدرت خرید به یغما نرفته است. استدلال من این است که نقش پول ــ پول نقد یا معادل‌های آن مانند سپرده‌های بانکی ــ این نیست که در میان‌مدت به‌عنوان ذخیره ارزش عمل کند بلکه قرار است یک ابزار مبادله باشد که به ثبات قیمتی در کوتاه مدت نیاز دارد و با تضعیف تدریجی و قابل انتظار ارزش پول در طول زمان همراه است. با ترکیب این دو ویژگی ــ نقدینگی بالا، دارایی قابل مبادله و سازوکار پس‌انداز بلندمدت ــ درون یک چیز، پول به مفهومی پیچیده و شاید حتی متناقض تبدیل می‌شود.

برای این‌که قدرت خرید را حفظ کنیم، باید دسترسی به خدمات مالی گسترش یابد تا مردم به دارایی‌های نسبتاً مطمئنی که با تورم سازگاری دارند، دسترسی داشته باشند. تمرکز بخش مالی به دست بازیگران انگشت شماری که فقط سود را بو می‌کشند، مانع اصلی این روند است. هیچ دلیل اساسی وجود ندارد که یک ارزفیات تورمی باید به فقدان قدرت خرید منتهی شود، علی‌الخصوص وقتی که، همان‌طور که در بخش اول گفتم، تغییرات قیمتی می‌توانند به دلایل غیرپولی متعدد رخ بدهند. ساختار اقتصادی سیاسی‌مان نیاز به این دارد که قدرت خرید بالا برود. فراموش نکنیم که در دوره بعد از جنگ‌جهانی دوم این امر محقق شد با این‌که عرضه پول رشد نکرد. (به طور رسمی دلار پشتوانه طلا داشت اما می‌دانیم که عملاً چنین چیزی نبود، همین باعث شد که نیکسون در سال ۱۹۷۱ از این سیستم خارج شد.)

خب پس پول از کجا می‌آید و آیا همان‌طور که گفته شده ۴۰ درصد از دلارهایی که در سال ۲۰۲۰ چاپ شدند، محرک دولتی داشتند؟

اقتصاد نئوکلاسیک، که روایت استاندارد بیت کوین آن را در سطوح مختلف بکار می‌گیرد، می‌گوید که دولت یا با فروش اوراق بدهی پول استقراض می‌کند یا اینکه پول چاپ می‌کند. بانک‌ها بر پایه سپرده‌های مشتریان خود (پس‌انداز‌کنندگان) وام می‌دهند. همچنین بانکداری ذخیره کسری دست بانک‌ها را باز می‌گذارد که چند برابر سپرده‌های موجود وام بدهند. برای کسی این مطلب را می‌خواند جای تعجب ندارد که بگویم هر دو این مفهوم غلط هستند.

در حال حاضر روایتی در اقتصاد وجود دارد که بر نظریه پولی مدرن متکی است. سرمایه گذاران اوراق قرضه و متخصصان بازار مالی روی این روایت توافق دارند حتی اگر در خصوص پیامدهای آن اختلاف نظر داشته باشند. این روایت از این قرار است که دولت به‌واسطه جایگاه مقتدرانه خود انحصار خلق پول را دارد. دولت ارز ملی را ایجاد می‌کند، با آن مالیات و جریمه‌ها را وضع می‌کند و از اقتدار سیاسی خود برای جلوگیری از جعل آن استفاده می‌کند.

تعامل دولت با نظام پولی به دو روش متمایز است: یک، به‌وسیله بانک مرکزی است. بانک مرکزی برای نظام بانکی نقدینگی را فراهم می‌کند. بانک مرکزی برخلاف درک عامیانه ما، پول چاپ نمی‌کند بلکه منابع بانکی ایجاد می‌کند، نوع خاصی از پول که پول واقعی نیست و در اقتصاد واقعی نمی‌توان با آن خدمات یا کالا خرید. این‌ها دارایی‌هایی برای بانک‌های تجاری هستند که به منظور عملیات بین بانکی استفاده می‌شوند.

تسهیل کمی (ارقام بزرگ و ترسناکی که بانک مرکزی با خرید اوراق قرضه به اقتصاد تزریق می‌کند) مطلقاً چاپ پول نیست بلکه صرفاً بانک‌های مرکزی اوراق قرضه بهادار را با ذخایر بانکی مبادله می‌کند. تا آن‌جا که به عرضه پول مرتبط است یک شبکه تراکنش خنثی است با اینکه ترازنامه بانک مرکزی انبساط پیدا می‌کند. این اتفاق به‌وسیله مکانیسم‌های غیرمستقیم مختلفی بر قیمت دارایی‌ها تأثیر می‌گذارد که در اینجا نمی‌خواهم وارد جزییات آن شوم.

بنابراین دفعه بعدی که شما راجع به «چاپ میلیاردی» فدرال رزور شنیدید یا انبساط ترازنامه آن به فلان میلیارد، به این بیندیشید که آیا راجع به ذخایر حرف می‌زنید که وارد اقتصاد واقعی نمی‌شود و داستان سرازیرشدن پول بیش‌تر به سمت کالاها را رقم نمی‌زند یا راجع به چرخه پول واقعی حرف می‌زنید.

دوما، دولت می‌تواند به‌وسیله خزانه یا معادل آن، پول ایجاد کند (پول در دست مردم عادی) و از طریق بانک دولتی یا مرکزی آن را توزیع کند. روش انجام این عملیات به شرح زیر است:

  • دولت تصمیم می‌گیرد برای همه شهروندان حواله نقدی انتقال دهد.
  • خزانه‌داری این پرداخت را مجاز می‌کند و انجام آن را به بانک مرکزی محول می‌کند.
  • بانک مرکزی، اعتبار حساب هر یک از بانک تجاری نزد خود را افزایش می‌دهد. (این افزایش تماماً به‌صورت دیجیتال و فقط اعدادی روی مانتیور هستند، این‌ها درواقع ذخایر در حال ایجاد هستند.)
  • به همین ترتیب بانک‌های تجاری اعتبار حساب مشتریان‌شان را افزایش می‌دهند. (در اینجا پول ایجاد می‌شود)
  • مشتریان/ شهروندان پول بیش‌تری برای خرج و پس‌انداز به دست می‌آورند.
  • این نوع از هزینه دولت (سیاست مالی) پول را مستقیماً به اقتصاد تزریق می‌کند و بنابراین از سیاست پولی متفاوت است. حواله‌های مستقیم نقدی، بیمه بیکاری و غیره نمونه‌هایی از هزینه‌های مالی هستند.

بنابراین، بخش عمده چیزی که ما پول می‌نامیم مستقیماً به دست بانک‌های تجاری ایجاد می‌شود. بانک‌ها نمایندگان دارای مجوز دولتی هستند که دولت اختیار ایجاد پول خود را به آن‌ها داده است و آن‌ها هربار که وام می‌دهند، بدون توجه به ذخایر و به یکباره پول خلق می‌کنند. این اتفاق معجزه حسابداری دو طرفه است، کاری است که قرن‌ها انجام شده است و در آن پول به مثابه بدهی برای صادرکننده و دارایی برای دریافت کننده ایجاد می‌شود و سر به سر می‌شوند.

برای تکرار این رویه، بانک‌ها به مقدار مشخصی سپرده برای وام دادن نیاز ندارند. وام‌ها تابع تصمیم بانک هستند که آیا به لحاظ اقتصادی مفید هستند یا خیر ـــ اگر برای رعایت مقررات به ذخایر نیاز داشته باشد، به سادگی آن‌ها را می‌تواند از بانک مرکزی قرض بگیرد. برای وام‌دهی محدودیت سرمایه وجود دارد نه محدودیت ذخیره، البته بحث راجع به این محدودیت‌ها خارج از حوصله این مقاله است. محدودیت اصلی این بانک‌ها در ایجاد/وام‌دهی پول، حداکثرسازی سود است، نه اینکه آیا آن‌ها سپرده کافی در گاوصندوق‌شان دارند یا خیر. واقعیت این است که بانک‌ها با وام‌دهی، سپرده ایجاد می‌کنند.

 مطالب فوق چرخشی محوری در این روایت ایجاد می‌کند. تمثیل من از این موضوع این است که گویی والدین (اقتصاددانان نئوکلاسیک) در پاسخ به سؤال فرزندشان که نوزادان از کجا می‌آیند، داستان دروغین لک لک را بگویند و هرگز آن را اصلاح نکنند و باعث شوند شهروند بالغی بدون اینکه راجع به تولیدمثل چیزی بداند زندگی را بگذراند. به همین دلیل است که اکثر مردم هنوز راجع به بانکداری ذخیره کسری حرف می‌زنند یا می‌گویند به طور طبیعی عرضه معینی از پول وجود دارد که بخش‌های خصوصی و دولتی بر سر آن رقابت می‌کنند، چون این‌ها چیزهایی هستند که کتاب اقتصاد ۱۰۱ به ما یاد داده است.

بیایید دوباره تعریف پول را مرور کنیم. با فرض اینکه عمده پول در گردش از بخش بانکداری پدید می‌آید و این خلق پول متکی به سپرده‌ها نیستند. منطقی است ادعا کنیم که حجم پول در اقتصاد نه تنها با عرضه بلکه با تقاضا نیر هدایت می‌شود. اگر کسب و کارها و افراد تقاضای وام جدید نکنند، بانک‌ها نمی‌توانند پول جدید ایجاد کنند. این امر رابطه‌ای متقابل با چرخه کسب و کار دارد، زیرا خلق پول نه تنها با انتظارات و چشم‌انداز بازار هدایت می‌شود بلکه همچنین سرمایه‌گذاری و توسعه تولید را هدایت می‌کند.

نمودار زیر شاخصی از وام‌دهی بانک در مقایسه با  M2 را نشان می‌دهد. اگرچه این دو همبستگی مثبتی دارند، اما همیشه چنین نیست، همان‌طور که در ۲۰۲۰ آشکارا مشهود است. بنابراین، با اینکه M2 پس از همه‌گیری کرونا افزایش یافت، بانک‌ها به دلیل شرایط نامطمئن اقتصادی وام ندادند. تا آنجا که به تورم مربوط است، پیچیدگی دیگری در رابطه با اهداف وام‌دهی بانک‌ها در میان است، یعنی آیا آن وام‌ها برای اهداف تولیدی هستند که منجر به افزایش تولید اقتصادی می‌شوند یا برای اهداف غیرتولیدی هستند که منجر به تورم می‌شوند. این تصمیم نه به دست دولت بلکه توسط بخش خصوصی گرفته می‌شود.

نمودار شاخص وام دهی و m2

آخرین مشکلی که باید به آن اشاره کنم این است که گرچه معیارهای فوق، شاخص‌های مفیدی درباره اتفاقات اقتصاد آمریکا هستند اما آن‌ها پول‌هایی که در بازار یورودلار خلق می‌شود را پوشش نمی‌دهند (یورودلار ربطی به یورو ندارد بلکه به دلارهایی که خارج از اقتصاد آمریکا هستند اطلاق می‌شوند.)

کسانی که می‌خواهند در این رابطه تعمق کنند، جف اسنایدر در طول حضورش در پادکست «بیتکوین چه کرده است» بررسی عالی از آن به عمل آورده است، با این‌حال بازار یورودلار اساساً شبکه‌ای از نهادهای مالی است که خارج از آمریکا فعالیت می‌کنند و تحت نظر هیچ مرجع نظارتی نیستند و این اجازه را دارند که در بازارهای خارجی دلار آمریکا خلق می‌کنند.

فلسفه وجودی بازار یورودلار به این خاطر است که دلار ارز ذخیره است و در معاملات دو طرفی که هیچ‌کدارم ربطی به آمریکا ندارند به کار می‌آید. مثلاً یک بانک فرانسوی ممکن است به شرکتی کره‌ای که می‌خواهد از یک معدن‌چی شیلیایی مس بخرد، وامی به دلار بدهد. مقدار پولی که در این بازار خلق می‌شود حدسی است و از این روی حتی اندازه‌گیری عرضه پول امکان پذیر نیست.

آلن گرینسین، سال ۲۰۰۰ در یکی از جلسات FOMC گفت:

«مشکل این است که ما نمی‌توانیم از دیتابیس آماری‌مان ماهیت پول واقعی را تعریف کنیم، چه وقتی که جنبه تراکنش دارد و چه وقتی که ذخیره ارزش است»

او در این باره گفته، نه تنها به سیستم یورودلار بلکه به تکثری از محصولات مالی پیچیده اشاره دارد که سیستم بانکداری سایه را اشغال کرده است. با توجه به رواج جایگزین‌های پول، وقتی حتی تعریف پول سخت است و به دشواری می‌توان راجع به عرضه پول صحبت کرد.

بنابراین، این استدلال که مداخله دولت به‌وسیله انبساط مالی و پولی باعث تورم می‌شود واقعاً درست نیست زیرا بیشتر پول در گردش خارج از کنترل مستقیم دولت است. آیا دولت، اقتصاد را با زیاده خرجی به جریان می‌اندازد؟ قطعاً بله. اما این رخداد یک رابطه از پیش تعریف شده نیست و تابع وضعیت اقتصادی، انتظارات و غیره است.

این تصور عمومی که دولت میلیاردها دلار پول چاپ می‌کند و ارزش ارز خود را پایین می‌آورد، واقعاً درست نیست. اینکه فقط به مداخله پولی دولت نگاه کنیم تصویر ناقصی را عرضه می‌کند، زیرا تزریق نقدینگی می‌تواند بخاطر افت نقدینگی در بانکداری سایه باشد، کما اینکه در بسیاری از موارد اینطور است. تورم پدیده‌ای پیچیده است، که با انتظارات مصرف‌کننده‌ها، اختیارات قیمت‌گذاری شرکت‌ها، چرخه پول، مشکلات زنجیره تأمین، هزینه انرژی و غیره هدایت می‌شود. این امر را نمی‌توان و نباید به سادگی به پدیده‌ای پولی تقلیل داد. (علی‌الخصوص با اتکا به امری تک بعدی مثل نمودار  M2).

درنهایت، همان‌طور که پست کینزی‌ها نشان دادند، اقتصاد باید به مثابه ترازنامه‌های در هم تنیده دیده شود. این امر به سادگی با اصول حسابداری اثبات می‌شود. ــ این‌طور که دارایی کسی باید بدهی شخص دیگر باشد. بنابراین وقتی راجع به بازپرداخت بدهی یا کاهش مخارج دولت صحبت می‌کنیم، باید بپرسیم که این کار روی ترازنامه‌های دیگر چه تاثیری می‌گذارد.

برای روشن شدن بحث مثالی می‌زنم: در دهه ۹۰ که مقارن با دولت کلینتون بود، دولت ایالات متحده مازاد بودجه و پرداخت بدهی دولتی‌اش را جشن گرفت. با این حال، از آن‌جایی که طبق تعریف برای تحقق این اتفاق می‌بایست شخص دیگری زیر بار بدهی شدیدی می‌رفت، این بدهی به گردن بخش خانوار افتاد و از انجایی که بخش خانگی نمی‌تواند پول ایجاد کند اما دولت می‌تواند، ریسک کلی در این بخش مالی افزایش یافت.

بیت کوین به مثابه پول

فکر می‌کنم کسانی که تا بدین جا مقاله را خوانده‌اند، پیش خود می‌گویند که «بیت کوین این مشکل را حل می‌کند» زیرا شفاف است و نرخ صدور ثابت با سقف ۲۱ میلیونی دارد. من در این خصوص استدلال‌های فلسفی و اقتصادی دارم که چرا این ویژگی‌ها ــ صرف نظر از وضعیت ارز فیات ــ آن‌طور که توصیف می‌کنند، راه‌حل برتری نیستند. اولین چیزی که در این خصوص باید خاطر نشان کنم، همان‌طور که این مقاله تا اینجا نشان داده است، این است که چون نرخ تغییر عرضه پول برابر با تورم نیست، تورم تحت بیت کوین نیز شفافیت ندارد یا هدفمند نیست و همچنان تابع نیروهای عرضه و تقاضا، اختیارات تعیین کنندگان قیمت و شوک‌های بیرونی است.

پول، روغنی است که چرخ دنده‌های اقتصاد را چرب می‌کند تا دنده‌های آن بدون سایش زیاد، دائماً باهم درگیر شوند. پول به بخش‌هایی از اقتصاد سرازیر می‌شود که به آن نیاز بیش‌تری دارد، اجازه می‌دهد مسیرهای تازه توسعه یابد و به‌عنوان سیستمی عمل می‌کند که، در حالت ایده‌آل، نواقص و اشکالات را برطرف می‌کند.

استدلال استاندارد بیت کوین بر این فرض اقتصاد نئوکلاسیک استوار است که دولت عرضه پول را کنترل می‌کند (یا به قول بیتکوین‌داران، دست‌کاری می‌کند) و غلبه بر این قدرت منجر به یک نظام پولی با شکلی درست می‌شود. با این حال، سیستم مالی کنونی ما عمدتاً توسط شبکه‌ای از بازیگران خصوصی اداره می‌شود که دولت کنترل کمی بر آن‌ها دارد. علی‌رغم این‌که این بازیگران از دولت به‌عنوان بیمه‌کننده سپرده‌گذاری و آخرین مرجع وام‌دهنده منتفع می‌شوند. البته، قبول دارم که استیلا یافتن فرادستان بر دولت باعث شده که ارتباط میان نهادهای مالی و دولت این آشفته بازار را به‌وجود آورد.

اما حتی اگر رویکردها یکی را در نظر بگیریم که بر کنترل غیرمتمرکز تام و تمام و به‌کارگیری خرد جمعی جامعه تاکید دارد، تقابل نظام فعلی با این ویژگی‌های بیت کوین جنبه تکنوکراتیک دارد زیرا آن‌ها تجویزی هستند و به سختی ایجاد می‌شوند. آیا برای عرضه پول سقفی باید وجود داشته باشد؟ پول جدید چطور باید صادر شود؟ آیا این پول جدید نسبت به شرایط اقتصادی اجتماعی بی‌تفاوت است؟ ادعای این‌که ساتوشی به‌نحوی توانسته است به همه این سؤالات در همه زمان‌ها و همه جا پاسخ دهد تا آن‌جا که دیگر نیاز نیست کسی تعدیل یا اصلاحی انجام دهد، به نظر می‌رسد برای جامعه‌ای که راجع‌به «پول مردم» و رهایی از ستم فن سالاران صحبت می‌کند، به‌طور قابل‌توجهی تکنوکراتیک به نظر می‌رسد.

بیت کوین علی‌رغم این‌که ورود به سیستم مالی را آسان می‌کند اما دموکراتیک نیست و توسط مردم کنترل نمی‌شود. این‌که بیت کوین به‌صورت متمرکز اداره نمی‌شود و قوانین آن توسط اقلیتی کوچک تغییر نمی‌کند دلیل بر این نیست که نوعی پول از پایین به بالا است. بیت کوین پولی خنثی هم نیست زیرا انتخاب سیستمی که عرضه ثابت دارد انتخاب شخصی و سیاسی سازندگان آن راجع به ماهیت و کارکرد پول است نه این‌که کیفیتی پیشینی و برتر داشته باشد. برخی از مدافعان آن شاید بگویند که در صورت لزوم بیت کوین می‌تواند به دست اکثریت تغییر کند اما به محض اینکه چنین بابی باز شود، مسائلی مربوط به سیاست، حقوق و عدالت مطرح می‌شوند و این بحث را به آغاز تاریخ خود برمی‌گردانند. البته نمی‌خواهم بگویم که این ویژگی‌ها ارزشمند نیستند ــ در واقع همان‌طور که بعدتر توضیح خواهم دارد برای دیگر موارد کاربردی ارزشمند هستند.

بنابراین مدعیات من تا به اینجا از این قرار است:

  • درک عرضه پول به‌خاطر پیچیدگی‌های مالی موجود، دشوار است.
  • عرضه پول لزوماً منتهی به تورم نمی‌شود.
  • دولت عرضه پول را کنترل نمی‌کند، و پول (ذخایر) بانک مرکزی همان پول نیست.
  • ارزهای تورمی ضرورتاً منجر به کاهش قدرت خرید نمی‌شوند، تورم بیش از هرچیزی به شرایط اقتصادی اجتماعی بستگی دارد.
  • برای اینکه نظام پولی با تغییرات اقتصادی سازگار شود، عرضه پول منعطف و درون‌زا ضروری است.
  • بیت کوین واقعاً پولی دموکراتیک نیست حتی اگر کنترل آن غیرمتمرکز باشد.

در بخش سوم، راجع به تاریخ پول و ارتباطش با دولت بحث خواهم کرد، استدلال‌های دیگری که حامی استاندارد بیتکوین است را تحلیل خواهم کرد، دیدگاهی درباره جهان جنوب و موارد کاربردی جایگزین را ارائه خواهم کرد.


[i] value proposition

ارزش پیشنهادی به مزایایی اطلاق می‌شود که یک شرکت یا صاحب کسب و کاری آنها را در خصوص کالا یا خدمات خود ادعا می‌کند.در اینجا منظور از ارزش پیشنهادی بیت‌کوین، ادعاهایی است که راجع به جایگزینی نظام پولی جاری با بیت‌کوین مطرح شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *